ثمین

دفتر عشق(شعر)

هرجاکه بری خواهم آمد...

هرچه گویی اطاعتخواهم کرد...

دردهایت را تحمل خواهم کرد..

فقط کاش که زود تربرگردی...

نبودت را تحمل نمی کنم...

 

+نوشته شده در برچسب:رفتن عشق,تنها گذاشتن,تنهایی,داود الماسیان,ثمین,دوست دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

عشق آدم را به جاهای ناشناخته می برد

مثلا

به ایستگاه های متروک

به خلوت زنگ زده ی واگن ها

به شهری که

فقط آن را در خواب دیده...

وقتی عاشق شدی

ادامه ی این شعر را

تو خواهی نوشت...

+نوشته شده در برچسب:حنگ,عشق,عاشق,سرباز,تنهایی,داود,ثمین,دوست دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

تنهایی یعنی یک دنیا دردوغم

یعنی آخر عشق

یعنی حسرت

تنهایی یعنی سرانجام جدایی وعشق

یعنی آخرش بازهم تنهایی

اماخندان

یعنی بایاد عشق زندگی کردن

یعنی تنهایی بادرد وغم رفتن

تنهایی،تنهایی،تنهایی ودرد

درد،درد،دردوغم

غم،غم،غم عشق

عشق،عشق،عشق وتنهایی

تنهایی ودردوحسرت وغم

همه باهم درقلب تو لانه ای دارند

که سرچشمه آن تنهاییست.

تنهایی

+نوشته شده در برچسب:تنهایی,داود,ثمین,ثمن,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

هنوزهم گاهی نفس هایم به یادت گریه میکنند

هنوزهم اشک هایم بایادت خنده هامیکنند

وچقدر من دلتنگم

زمانی که زیبایی هایت زشتی هایت را می پوشاند

زشتی هایی که ازخودت بجای گذاشتی ...

هنوزهم نجواهایت گوشم رانوازش می کند...

قلبم به یادت عاشقانه میزند

باورکردن رفتنت مثل رفتن نفس هایم می باشد

پس هرگز رفتنت را فراموش نخواهم کرد

تاوقتی که نفس هایم تو را صدا خواهند کرد ...

+نوشته شده در برچسب:رفتن عاشق,تنها گذاشتن,تنهایی,داود الماسیان,ثمین,دوست دارم,هنوز,هرگز,فراموش,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

عشق مثل جنگ سخته

اگه عاشق بشی یعنی یه سرباز تنهایی که فرماندت قلبته

دیگه باید روبروی دنیا وایسی تا بتونی اونی که قلبت میخوادرو بدست بیاری

وچیزی هست که باید بدونی...

اونم اینکه آخرش تسلیم میشی

شک نکن.............

این فقط یه تعبیر ازاون چیزی هست که من کشیدم...

جنگ عشق

+نوشته شده در برچسب:حنگ,عشق,عاشق,سرباز,تنهایی,داود,ثمین,دوست دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

تو میرفتی ومن پشت سرت گزیه میکردم

تابرگردی ...

اما صدای دلم گفت ...

دیوونه التماس نکن،صداش نکن ...

آخه تا کی دیوونگی

گفتم خبر دارم تو هم تنگی ...

یه ذغال خاموش برداشتم ورفتنت روکشیدم

اما دل باهاش مخالفت کرد ...

منم اومدنت روکشیدم ...

فقط واسه اینکه برگردی ...

دست تو جام وبده به دست من ...

اما خوردن این شراب یه خوابه

چون که من رفتنت روتوی بیداری دیدم ...

دیگه هم برگشتی نداری ...

عاشقی

+نوشته شده در برچسب:رفتن عاشق,تنها گذاشتن,تنهایی,داود الماسیان,ثمین,دوست دارم,,ساعتتوسط داوود الماسیان | |

 

روزی بود از روزگار ومیگشت چرخ فلک

تو بودی در دلم همچون ملک

دور بودیازمنونداشتم ازتوخبر

نداشتم قرار از شب تاسحر

بایادتدلم میگشت در سفر

اما تو نیستی درکنارم

تنهاوتنهایم

میزنم فریادومی کنم یادی زفرهاد

میزنم زجه که ناگه یادم به توافتاد

پس ساکت شوم،همچو کوروکرولال شوم

زبانم بخشکددردهانم

بایادت باید بسازم

ازتنهایی  بسوزم

بعداز خداتوراپرستم

تا آنی که هستم

درخوابم که رسم به تو، همچو یک مرغ

کنم ذوق وبمیرم از شوق         اما بشکسته بالم

گربه چشمانت نرسم

یادش وتورا به خالقت سپارم

بازهم،تنهایم،تنها

وجزخالق تو کسی با من ماتم سرا نیست

تنهایی عاشق

+نوشته شده در برچسب:تنهایی,ساعتتوسط داوود الماسیان | |